پارادوکسِ خیالِ من

پارادوکسِ خیالِ من

نهـ تُ می مانیـ ُ نهـ اندوهـ
و نهـ هیچـ یـِکـ از مردمـِ این آبادیـ
بهـ حبابِ نگرانِ لبـِ یِکـ رود قـسمـ
و بهـ کوتاهیـ آن لحظهـ شادی کِهـ گُذشتـ
غُصهـ همـ میگذرد
آنچنانیـ کهـ فَقَط خاطره ایـ خواهَد مانـد
لَحظهـ هآ عریاننـد
بهـ تنـِ لحظهـ خُود ، جامهـ اندوهـ مَپوشانـ هـرگـز

نمیدونم هنوز اینجا رو کسی میخونه یا نه؟ 

سالهاست با نوشتن غریبه شدم اما با خیلی از شما توی بقیه پلتفرم ها در ارتباطم🩷

زمانی که مینوشتم یه دختر ۱۴-۱۵ ساله دبیرستانی بودم با دغدغه درس و کنکور ..

الان در شرف ۲۶ سالگی ام و بیشتر از ۲ سال از ازدواجم میگذره :)

چند هفته ای هست که شروع کردم به نوشتن اما توی یک کانال تلگرام؛ 

اگر دوست داشتید اونجا همراهیم کنید ♥️

 

لینک : https://t.me/callmesamiiiiii

  • سـَمآنـھ.ر